جدول جو
جدول جو

معنی برتنی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

برتنی کردن
تکبرکردن خود نمایی کردن
تصویری از برتنی کردن
تصویر برتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
مریض را خواباندنخواباندن بیمار در بیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب تنی کردن
تصویر آب تنی کردن
غوطه خوردن در آب سرد به قصد خنک شدن، شستن تن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بررسی کردن
تصویر بررسی کردن
تحقیق کردن، جستجو کردن، پرسش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ثابت کردن برقرار ساختن، نصب کردن ایستاده کردن، اقامه کردن (نماز) انجام دادن، منعقد کردن (مجلس جشن و شادمانی)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگینی کردن، تولید ناراحتی کردن: و علامت خلط بلغمی آنست که ملازه دراز شود... و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی می کند، سر سنگینی تکلف: هر آنکه که دینار بردی بکار گرانی مکن هیچ بر شهریار، تکبر خودپسندی: پیر بدو گفت: جوانی مکن در گذر از کارو گرانی مکن. (نظامی)، گرانجانی سخت جانی: تونه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم. (سند بادنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنی کردن
تصویر گردنی کردن
سرکشی کردن نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنی کردن
تصویر گردنی کردن
((~. کَ دَ))
سرکشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرانی کردن
تصویر گرانی کردن
((گِ. کَ دَ))
سبب ملال بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بستری کردن
تصویر بستری کردن
Hospitalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برهنه کردن
تصویر برهنه کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بررسی کردن
تصویر بررسی کردن
Survey, Broach, Check, Dissect, Examine, Probe, Scrutinize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
госпитализировать
دیکشنری فارسی به روسی
затрагивать , проверять , вскрывать , исследовать , тщательно исследовать , обследовать
دیکشنری فارسی به روسی
ansprechen, überprüfen, sezierten, untersuchen, prüfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
госпіталізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
піднімати , перевіряти , розтинати , досліджувати , ретельно вивчати , обстежувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
poruszać, sprawdzać, przeprowadzać sekcję, badać
دیکشنری فارسی به لهستانی
提出 , 检查 , 解剖 , 探测 , 细察 , 调查
دیکشنری فارسی به چینی
abordar, verificar, dissecar, examinar, sondar, inspecionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
trattare, verificare, dissezionare, esaminare, sondare, ispezionare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
plantear, verificar, disecar, examinar, sondear, inspeccionar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی